آهنگ حجاز می نمودم من زار کامد سحری به گوش دل این گفتار
یارب به چه روی جانب کعبه رود گبری که کلیسیا از اودارد عار
ای عقل خجل زجهل ونادانی ما درهم شده خلقی زپریشانی ما
بت در بغل و به سجده پیشانی ما کافرزده خنده بر مسلمانی ما
شیخ بهائی